سفارش تبلیغ
صبا ویژن






خبـرنـامه

آخرین بروزرسانی وبلاگ در ایمیل شما


 

آمار وبلاگ
   بازدید امروز : 109
   بازدید دیروز : 192
   کل بازدید : 290183

معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود  
دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود 
ولی آخر کلاسیها .... لواشک بین خود تقسیم می کردند 
وآن یکی در گوشه‌ای دیگر «جوانان» را ورق می زد 
برای اینکه بیخود هایو هو می کرد و با آن شور بی پایان 
تساویهای جبری را نشان میداد 
معلم با خطی ناخوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاریک 
غمگین بود 
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است 
از میان جمع شاگردان یکی برخاست 
همیشه 
یک نفر باید بپاخیزد.... 
به آرامی سخن سر داد: 
تساوی اشتباهی فاحش و محض است 
نگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره گشت و 
معلم مات بر جا ماند 
و او پرسید : اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود 
آیا یک با یک برابر بود؟ 
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت 
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود 
و او با پوزخندی گفت: اگر یک فرد انسان واحد یک بود 
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه 
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟ 
اگر یک فرد انسان واحد یک بود 
آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می داشت بالا بود
وآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟ 
اگر یک فرد انسان واحد یک بود 
این تساوی زیر و رو می شد 
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود 
نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگردید؟ 
یا چه‌کس دیوار چین‌ها را بنا میکرد؟ 
یک اگر با یک برابر بود 
پس که پشتش زیر بار فقر خم میگشت؟ 
یا که زیر ضربه شلاق له میگشت؟ 
یک اگر با یک برابر بود 
پس چه‌کس آزادگان را در قفس میکرد؟ 
معلم ناله‌آسا گفت: 
بچه‌ها در جزوه‌های خویش بنویسید: 

یک با یک برابر نیست...

 خسرو گلسرخی

.با تشکر از دوستی که این مطلب رو برام میل کردند 

 



برچسب ها :
[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 12:56 صبح ] [ Hany ]
درباره من

من به هیاءت " ما " زاده شدم؛ به هیاءت ِ پُرشکوه ِ انسان - تا در بهار گیاه به تماشای رنگین‌کمان پروانه بنشینم، غرور کوه را دریابم و هیبت دریا را بشنوم - تا شریطه‌ی خود را بشناسم و جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهم، که کارستانی از این‌دست، از توان درخت و پرنده و صخره و آبشار بیرون است.
امــروز
   شنبه 103 اردیبهشت 1
   ساعت 1:11 عصر
آرشیو مطالب
لینک دوستان