• وبلاگ : صداي سکوت
  • يادداشت : دزده و مرغ فلفلي
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 
    صحبت هات رو که خوندم ياد بچگي خودم افتادم. منم همش رو حفظ بودم. کتاب من اين شکلي بود که مثل بروشور صفحه هاش روي هم تا ميشد. بازش ميکردم از اين سر خونه تا اون سر خونه. با اينکه سواد خوندن نداشتم ولي از روي نقاشي هاش ميدونستم تو هر صفحه اي چه شعري نوشته. يادش به خير. تازه پدرم صداي خوندنم رو روي نوار کاست هم ضبط کرده بود.

    مطلبت رو که خوندم دلم نيومد چيزي ننويسم. از اينکه منو به ياد خاطرات کودکيم انداختي ازت ممنونم.
    خدا رحمت کنه استاد احترامي رو که اين خاطرات شيرين دوران کودکيمان يادگار ايشونه.


    پاسخ

    بله حامد جان. دقيقا برا من هم همينطور بوده.لطف کردي با پيامت ما رو هم شريک کردي.