احتمالاً برای شما هم پیش اومده که به خودتون بگید چرا تا بحال خاطراتتون رو نمی نوشتین یا چرا نمی نویسین یا اینکه می نوشتین و الآن نمی نویسین !
برای من این سوال ها و این حس ها بارها و بارها پیش اومده و بارها هوس نوشتن کردم و جو نوشتن به سراغم اومد اما باز بهش عمل نکردم.
اما، اما این بار دیگه نتونستم، همین که بیام و چند جمله اینجا بنویسم اونم بعد از این همه مدت، خودش برای من یه شروع دوبارس.
برای خودم پیش اومده با دوستایی بودم و خودم برای حل بعضی از مشکلاتشون، اونها رو دعوت به نوشتن کردم. نمی دونم فلسفش دقیقاً چیه اما این رو می دونم که یه نوع تخلیه درونیه که آدم احساس میکنه شریکی برای شنیدن حرفاش رو داره، ایضاً این حس رو زمانی دارم که روی کاغذ، مثلا دارم اسکیس میزنم، اما به هر جایی و به هر نوشتنی کشیده میشه.
امیدوارم بتونیم زین پس به راهی که برای آروم کردنمون چیزی جز یه صفحه سفید و وسیله ای برای نگارش نیاز نداره، جواب مثبت بدیم ...